مشاهير تركهاى ايران :اسماعيل خان صولت الدوله و "خديجه بىبى قشقايى
سؤزوموز
بزرگترين طائفه و يا دقيقتر اتحاديه طوائف تركهاى آذرى در ايران حتى جهان٫ اتحاديه طوائف تركى قشقائى است كه امروزه از قضا در خارج از سرزمين آذربايجان موطن گزيده است. بدنبال سياست تراشيدن و تشديد هويتهاى قبيله اى و جغرافيائى كاذب بين زيرگروههاى عمده ترين مليت ايران يعنى تركهاى آذرى٫ حتى ايجاد بحران هويت و افتراق و جدايى بين آنها -و البته به سبب غفلت و لاقيدى نخبگان ترك ايرانى- متاسفانه امروزه در ايران مىتوان از نوعى دورى و عدم ارتباط بايسته ميان زيرگروههاى پراكنده مليت ترك در كشور سخن بميان آورد. به عنوان مثالى كوچك٫ در حاليكه در آذربايجان از خادمان و مشاهير آذربايجانى تقدير به عمل مىآيد در اين خطه از بزرگداشت ديگر مشاهير معاصر خلق ترك (آذرى) ساكن در جنوب ايران و يا شمال خراسان اثرى نيست و بالعكس. حال آنكه همه زيرگروههاى خلق ترك (آذرى) در ايران به يك اندازه ترك و همه به يك شكل منسوب به يك مليت اند. "ستارخان" براى خلق ترك و تاريخ سياسى ترك همان منزلتى را دارد كه "صولت الدوله قشقايى" و يا "جوجوخان خراسانى". "اقبال آذر قزوينى" در فرهنگ موسيقى خلق ترك ايران همان قدرى را دارد كه "حاج قربان سليمانى نيشابورى" و يا "فرود گرگين قشقايى". "محزون قشقايى" براى ما همان است كه "حسن اوغلوى اسفراينى" ويا "شاه اسماعيل ختايى".
اتحاديه طوايف قشقايى٫ يكى از عمده ترين گروههاى تشكيل دهنده توده تركهاى آذرى٫ در تاريخ اين ملت از اهميت ويژه اى برخوردار است. نام "صولت الدوله قشقايى" نيز كه قيام تركان جنوب در سالهاى 1917-1918 و سپس سالهاى 1928-1932 را رهبرى نموده و بعدها توسط رضاخان به قتل رسيده است٫ همچنين خانم "خديجه بىبى قشقايى" در تاريخ تركهاى آذرى به عنوان قهرمانان استقلال ثبت گرديده است. "صولت الدوله" و "خديجه بىبى" از معدود روساى مقتدر ايلات ترك ايران و از سياستمدران روشن انديش تركهاى آذرى در آغاز قرن بوده اند. جا دارد كه ياد اين قهرمانان ملى تركهاى ايران در رده "ستارخان" و "كلنل پسيان" و ديگران بويژه در آذربايجان گرامى داشته شود.
بياد ايلخانانمان: "اسماعيل خان صولت الدوله" و "خديجه بىبى قشقايى"
در سالهاى واپسين جنگ جهانى اول كه جنوب ايران توسط نيروى پليس جنوب انگلستان (س.پ.ر.) اشغال گرديد اين خطه صحنه قيام تركان آذرى به رهبرى "صولت الدوله قشقايى" بر عليه پليس اشغال انگليس تبديل شد. در مركز نيز "احمد شاه قاجار" آخرين شاه ترك ايران پرچم مبارزه ضد استعمارى را بر دوش گرفته بود و خراسان و آذربايجان نيز به مراكز حركات دمكراتيك٫ ضد امپرياليستى و تجددطلبانه تركهاى اين مناطق به رهبرى "محمدتقىخان پسيان" و " محمد خيابانى" مبدل گشته بود. و اما در جنوب ايران اتحاديه طوائف تركى قشقايى هميشه بر ضد سياست استعمارى انگليسها و بعدها عامل دست نشانده اش رضاخان بوده اند. (حبل المتين در شماره 38-39 سال 1308 چنين مىنويسد: اگر همه عيبها را قشقايىها داشته باشند٫ تاكنون سرشكستگى اجنبى پرستى را كه غالبا بختيارى ها دارند آنها نداشته اند). پس از آنكه در سالهاى 1917-1918 و در واكنش به اشغال٫ طوائف ساكن در جنوب ايران به رهبرى اتحاديه طوائف قشقايى يكى از بزرگترين مبارزات ضد استعمارى در تاريخ ايران را آغاز نمودند جنوب كشور صحنه برخوردهاى سهمگين و رويارويى خونين ميان نيروهاى نظامى بريتانيا و عشاير قشقايى گرديد. (البته يورش بريتانيا به تركهاى ايران در سطح كشور با به سر كار آورده شدن حكومت غيرمردمى و ترك ستيز پهلوى گسترش يافته است. اين حكومت خودكامه نژادپرست نيز كه در صدد ريشه كن كردن كانونهاى مقاومت محتمل بود اولين هجوم خود به ايلات ترك را٫ در سال 1302 بر عليه شاهسونهاى آذربايجان آغاز كرده است). در يك سو افراد تشكيلات پليس جنوب انگليس و بخشى از قواى مستقر بين النهرين بريتانيا و در سوى ديگر ايلات ترك قشقايى و طوائف متفق به مصاف يكديگر برخاستند.
صولت الدوله ايلخان اتحاديه طوائف تركى قشقايى كه خود را وفادار به شاه ترك ايران احمدشاه قاجار مىدانست٫ با التيماتومى به نيروهاى انگليس از اين دولت خواستار خارج كردن نيروهاى اشغال از جنوب ايران شده و پس از رد اين خواستش به دولت بريتانيا اعلان جنگ نمود و قيام ايلات جنوب آغاز گرديد. هرچند پس از هجوم نيروهاى قشقايى به واحدهاى مسلح س.پ.ر و پس از وارد آوردن تلفات بسيار بر آنان تركان جنوب موفق به حركت به سوى شهر شيراز و به فتح فيروزآباد شدند با اينهمه اين قيام به سبب بكار بردن سلاحهاى مدرن از سوى نيروهاى انگليسى به شكلى خونين سركوب گرديد. بار عمده و تلفات و ضايعات حاصل از ين نبردها بر دوش اتحاديه طوائف تركى قشقايى كه از حيث قدرت نظامى و انسجام سياسى در سطح بالاترى قرار داشت و از حركت و عملكرد هماهنگى برخوردار بوده٫ مىبود و اين نيز سبب آن شد كه پس از سركوب شورشها از اقتدار ايل كاسته شود. "اسماعيل خان صولت الدوله" به تهران تبعيد و دولت شروع به خلع سلاح نيروهاى قشقايى نمود. با شروع خلع سلاح تركان جنوب دوباره در ميان ايلات ناآرامىها آغاز شده و متعاقبا دولت بخاطر ممانعت از هدايت حركت از سوى صولت الدوله وى را بازداشت نمود. على رغم اين تدبير پس از بازداشت شدن صولت الدوله همسر بيباك وى بانوى قهرمان "خديجه بىبى" عملا يكى از بزرگترين شورشها و طغيانهاى تركان ايران بر عليه رژيم پهلوى و استعمار انگليس را آغاز و رهبرى نموده است. نيروهاى مسلح ترك تحت رهبرى خديجه بىبى شهر شيراز را محاصره نموده٫ و راه آباده-اصفهان را به كنترل خود در آورده اند. با گسترش قيام و تسليم و خلع سلاح شدن يك به يك واحدهاى ژاندارمرى جنوب٫ دهها هزار تن از نيروهاى مسلح قشقايى به نيروهاى ارتش در پلخون هجوم برده و راه شيراز-آباده را نيز به كنترل خود در آورده اند. و پس از آن شهرهاى شيراز٫ لار٫ نيريز٫ فسا و غيره پى در پى سقوط نموده است. در اين عصيان علاوه بر تعداد زيادى خودروى نظامى٫ مهمات و اسناد نظامى كه به تصرف قشقايىها در آمده بود چند فروند هواپيماى متعلق به دولت مركزى نيز به آتش كشانيده شده است.
از نكات قابل توجه اينكه در اين خيزش نيز مانند شورشهاى پيشين همه ايلات ترك جنوب ايران و از جمله طوائف ترك "بهارلو"٫ "اينانلو" و "نفر" (از اتحاديه طوائف خمسه) در صف واحدى همراه با اتحاديه طوائف تركى قشقايى حركت نموده اند. در طول جنگ نه تنها طوائف خمسه عليه قشقايىها اقدامى نكرده اند (در راس ايلات خمسه وابسته انگليس قوام قرار داشت) بلكه ايلات ترك "بهارلو"٫ "نفر" و "اينانلو" به حمايت از تركان قشقايى در ناحيه شرقى فارس به شورش برخاسته و با قواى انگليس به نبرد برخاسته اند. (در راس ايل تركى بهارلو رهبر شجاع "عبدالحسين خان"٫ جنگجوى رشيد "كاظم خان" و ريش سفيد ايل "اميرآقاخان" كه هر يك در كوره مبارزه با انگليس آبديده شده بودند قرار داشتند).
در نهايت قيام با اعلام عفو عمومى از سوى دولت و آزاد ساختن "صولت الدوله" بپايان رسيده است. پس از چندى "صولت الدوله" و فرزندش "ناصرخان" به عنوان وكالت مجلس به نيرنگ به تهران فراخوانده شدند. در شهريور 1311 مجلس شوراى ملى لايحه سلب مصونيت اسماعيل خان صولت الدوله و ناصرخان را به تصويب مجلس رسانيد و هر دو بازداشت شدند. "صولت الدوله" در مرداد 1312 در زندان رضاخان به قتل رسيد. ديگر رهبران بيباك نهضت نيز يك به يك در تصفيه حساب رضاخانى در زندانها و يا ميدانهاى اعدام سر به نيست شدند. "عبدالحسين خان بهارلو" رهبر سياستمدار و كاردان ايل تركان آذرى بهارلو در زندان در گذشت. "حسين خان دره شورى" در سال 1312 اعدام شد. (وى در گفگتگو با برخى از اعضاى خانواده "صولت الدوله" به قصد فتح تهران از سوى تركان جنوب ايران اشاره داشته است كه "عنقريب سعدآباد را سر طويله اسبهاى خود خواهيم ساخت"). "عبدالقدير آزاد" كه در حدود پانزده سال از عمر خود را در زندانهاى رضاشاه گذرانيد از روحيه بسيار قوى و محكم "صولت الدوله" ياد مىكند. "پيشه ورى" نيز كه از 1309 تا آخر حكومت رضاخان را در زندان گذراند و زندان و اعدام دستگير شدگان 1316 را شاهد بود از جسارت و تهور و سرسختى سران زندانى ايلهاى جنوب ياد كرده است. (از ديگر سران شورش تركان جنوب ايران كه حتى اساميشان تابلويى تمام عيار از زبان و فرهنگ و تاريخ تركى-آذربايجانى است٫ زنده يادان: "حيدرخان جعفر بيگلو"٫ "كاكاجان بيگ چگينى"٫ "قره گوركانى"٫ "قارامان خان موصوللو"٫ "مسيح خان ايغدير"٫ "قارا محمد دمير چماقلو"٫ "صفدر بيگ قوجا بيگلو"٫ "آيازخان"٫ "نصيرخان سارويى"٫ "رحيم خان بللو"٫ "چاپان دده كهه اى"٫ "حاجىخان درمه لو"٫ "اسدخان يالاما"٫ "كوهزاد بيگ آصانلو"٫ "بابا بيگ قرخلو"٫ "حاجى خان قره يارلو"٫ "مشهدى داوود دوقزلو" ....)
ضميمه: تركهاى قشقايى٫ بزرگترين اتحاديه طوائف تركهاى آذرى در ايران
(گزيده و تركيبى از يادداشتهاى پيشين در سؤزوموز)
" قايى"٫ كه گمان مىرود "طائفه قشقايى" نيز بدان منسوب باشد٫ نام يكى از طوائف 24 گانه "تركهاى اوغوز" است. بنا بر روايات تاريخى تركى٫ قايىها مانند بياتها از فرزندان " گون خان" مىباشند. "قاى" ويا " قايى" در زبان تركى به معنى سخت٫ نيرومند٫ محكم و سالم است. اين كلمه امروز هم در زبان تركى آذرى٫ هر دو لهجه آذربايجانى (" قييم") و خراسانى (" قيوم") وجود دارد. (در تركى آذربايجانى در تركيب "قالين قييم" كه به معنى ضخيم و محكم است). اين كلمه از طريق لهجه خراسانى تركى آذرى و به شكل "قيوم" وارد لهجه خراسانى زبان فارسى نيز شده است. قايىها جزء آن طوائف ترك اوغوزى مىباشند كه موفق به تاسيس دولت خود شده اند. حكومت محلى "جاندار اوغوللارى" ("قيزيل احمدلولار" و يا "اسفندياريه") در سواحل جنوبى درياى سياه به سالهاى 1291-1461 و به عقيده بسيارى از محققين٫ امپراتورى سه قاره اى "عثمانى" هر دو دولتهاى تشكيل شده از سوى طائفه قايى تركهاى اوغوز مىباشند.
1- اتحاديه طوائف قشقايى تركهاى آذرى كه امروز در جنوب ايران تا سواحل خليج فارس ساكن اند٫ از لحاظ تبارى اصلا از تركهاى قزلباش (غلات شيعه ترك=علوى=على الهى) شمال شرقى تركيه در جنوب درياى سياه و تركيه مركزى فعلى هستند كه در چند مرحله نخست به شرق تركيه (آذربايجان تركيه)٫ آذربايجان شمالى٫ از آنجا به آذربايجان جنوبى (ايران) و از آنجا هم به جنوب ايران مهاجرت كرده اند -و از اين رو لهجه شان عموما بيش از ديگر لهجه هاى تركى آذربايجانى به لهجه هاى آناتولى شرقى زبان تركى آذرى قرابت نشان مىدهد- و در اين مدت با تركىهاى باستانى اين مناطق كه پيشتر در اين نواحى ساكن بوده اند و مشخصا تركهاى خلج شديدا آميخته شده اند. دوباره در طى سده هاى گذشته در جنوب ايران بلا انقطاع و عمدتا طائفه هاى ديگر ترك ايرانى به اتحاديه قشقايى اضافه شده است. (بنابر اين آريايي و يا ايرانى تبار بودن تركهاى قشقايى٫ مثل مورد تمام تركهاى ديگر ايران٫ ادعايى است كه كوچكترين اعتبار علمى ندارد).
2- تركهاى قشقايى بخشى از خلق ترك آذرى با تاريخ و مذهب و زبان و تبار مشترك مىباشند. زبان و فرهنگ و مذهب و تبار تركهاى قشقايى عينا همان است كه زبان و فرهنگ و مذهب و تبار ديگر تركهاى ايران. ولى عده اى از جمله بسيارى از مقامات رسمى در طول قرن بيستم سعى فراوانى كرده اند كه از اين اتحاديه طوائف ترك (آذرى) واحد و هويت قومى جداگانه اى بسازند. مثالى بزنم: بين گروههايى كه امروزه كرد ناميده مىشوند سنى ها٫ شيعه ها (امامىها)٫ علوى ها (اهل حق ها)٫ يزيدى ها حتى مسيحى و موسوى ها هم وجود دارند. علاوه بر آن بين كردها فرق لهجه و زبان آنقدر زياد است كه بعضى وقتها زبان همديگر كاملا براى گروههاى ديگرشان غيرقابل فهم است مثل لهجه هاى كرمانجى و سورانى و گورانى و لكى و زازا٫ ديليملى و فيلى و غيره. نكته ديگر اينكه كردها علاوه بر كردستان در مناطق مركزى ايران و مخصوصا در شمال خراسان هم زندگى مىكنند ولى با اينهمه جدايى مذهب-دين و زبان-لهجه و منطقه جغرافيايى٫ تمام دنيا آنها را به عنوان كرد يعنى يك واحد قومى تك مىشناسد. اگر به مسئله قشقاييها برگرديم٫ مىبينيم كه از طرف عده اى٫ قشقاييها و ديگر تركهاى ايران (مانند تركهاى شمال غرب و تركهاى شمال شرق كشور) كه بى استثنا زبان و لهجه هايشان يا عين هم يا تماما قابل فهم براى يكديگر است٫ و همه شان بى استثناء به يك مذهب اعتقاد دارند٫ مدام به شكل اقوام مختلف ذكر مىشوند و مثلا در حاليكه از كردهاى ايران مركزى و غرب ايران و خراسان هميشه به شكل ملت و خلق و يا قوم كرد ياد مىشود٫ وقتى به تركها مىرسيم يكباره معيارها و اصول متفاوتى بكار رفته و
"ترك قشقايى" و "ترك آذربايجانى" و "ترك خراسانى" جدا از هم و مثل اقوام متفاوت و در مقابل هم تقديم مىشوند.
3- به نظر من اين استاندارد دوگانه تماما يك مسئله سياسى است و قصد از آن٫ جلوگيرى از تشكل هويت واحد ملى بين تركهاى ايران مثل گذشته است. در همين راستاست كه در تمام منابع رسمى و غيررسمى ايرانى-فارسى گروههاى ايلى و جغرافيايى ترك ايران مانند "قشقايىها" و "تركهاى خراسان" هر كدام به شكل گروههاى منفرد٫ جدا و پراكنده ترك زبان و نه به شكل زير گروههاى خلق و مليت ترك معرفى مىشوند و بدين ترتيب سعى مىشود كه خلق ترك در ايران از يك مليت واحد و منسجم داراى اكثرُيت به دهها گروه مختلف پراكنده و جداى ترك زبان اقليت تبديل شود. به همين جهت است كه مىبايست هميشه و با اصرار تاكيد شود كه تمام گروههاى ترك ايران فارغ از استان محل سكونتشان و يا لهجه تركىشان و يا طائفه شان٫ همه بخشى از خلق و مليت ترك آذرى در ايران مىباشند. همچنين مىبايست تاكيد شود كه تركهاى ايران و آذربايجان و خراسان "ترك" اند نه "ترك زبان". (منظور نژادپرستان وطنى از كاربرد تعبير تركزبانان براى خلق ترك٫ اين است كه گويا اين خلق اصلا فارس و آريايى بوده كه بعدها زبان خويش را به تركى تغيير داده است). در اين بين غم انگيزترين حادثه وضع بخشى از كمونيستهاى سابق ترك است كه واقعا باور كرده اند كه در تركيب سياسى واحدى به اسم ايران٫ علىرغم زبان و مذهب و تبار و فرهنگ يكسان٫ سه گروه قومى مجزاى ترك يعنى قوم آذربايجانى٫ قوم قشقايى و قوم تركهاى خراسان وجود دارد. در حاليكه همين اشخاص گروههاى با مذهب-دين و زبان-لهجه كاملا جداى ديگرى را همواره يك قوم واحد كرد به حساب مىآورند ٫ متاسفانه بدلايلى٫ به پارچه پارچه كردن ملت و قوم خود يعنى تركهاى (آذرى) ايران مشغولند.
4- تركهاى قشقايى به سبب دورى جغرافيايى از بدنه اصلى توده ترك در آذربايجان و خراسان بشدت از روند از دست دادن زبان مادرى و ملى خود تركى آسيب ديده اند. روند مسخ فرهنگ و هويت تركى و از دست دادن زبان ملى-مادرى تركى را سياست فارس سازى (فارسلاشديرما٫ تفريس) دولت٫ كه اضافتا سعى در تراشيدن و پر رنگتر كردن هويت طائفه اى و جايگزين كردن اين هويت قبيله اى به جاى هويت ملى ترك براى گروههاى ايلى ترك ايران دارد تشديد كرده و باعث ايجاد بحران هويت براى گروههاى ترك سراسر ايران بويژه آنهايى كه در خارج آذربايجان ساكنند (مانند شمال خراسان و جنوب ايران) و يا تعلق طائفه اى دارند شده است. در نتيجه اين سياستهاست كه شمار قابل توجهى از تركهاى جنوب ايران نيز مانند بسيارى ديگر از تركهاى ايران زبان ملى و مادرى خود تركى٫ اين مهمترين عامل تشكل و تشخص هويت ملى و مليت ترك خود را از دست داده و آغاز به تكلم به زبان فارسى نموده اند. البته جاى خوشحالى است كه در سالهاى اخير تمام تركهاى ايران صرفنظر از محل سكونتشان٫ متوجه اين مطلب شده اند كه اين سياستهاى ناشايست براى تجزيه تركهاى ايران و عاقبت٫ تضعيف و تحليل دادن آنهاست و اينكه همه شان در واقع يك مليت و داراى يك تبار و زبان و مذهب و تاريخ و آينده هستند . و به همين علت هم هست كه روزبروز قدمهاى جديدترى در مسير بهتر شناختن همديگر و نزديكتر شدن به هم و آميزش متقابل بر مىدارند. از آخرين نمونه هاى اين خودآگاهى ملى شركت فعال نمايندگان تركهاى قشقايى در سمينار اورتوگرافى زبان تركى در تهران بود (متاسفانه جاى تركهاى خراسان در اين سمينار خالى بود). به هر حال تركهاى قشقايى نيز مانند ديگر تركهاى فارسستان در معرض خطر نابودى كامل آنهم در مدت زمان بسيار كوتاهى قرار دارند. تحصيل به زبان مادري خود زبان تركى در دوره ابتدائى مدارس٫ آموزش زبان تركى در مدارس عشايرى و تاسيس كانال تلويزيونى سراسرى به زبان تركى براى جلوگيرى از تشديد بحران هويت قومي٫ عقب ماندگي مدنى و استحاله تركهاى قشقايى و ديگر تركهاى ايران در قوميت مسلط فارس ضرورى است.
گئرچه يه هو!!!
8:24 PM