مشاهير تركهاى ايران: دکتر تقي اراني
تقي اراني فرزند ابوالفتح اراني در سال 1274 شمسي در تبريز متولد شد و پس از تحصيلات مقدماتي در تبريز به تهران آمد. بعد از پايان تحصيلات در دارالفنون در امتحان اعزام محصل به خارج شرکت کرد و براي فرا گرفتن طب به آلمان فرستاده شد که در رشته فيزيک و شيمي درجه دکترا گرفت. دکتر اراني در دانشگاه برلن زبان عربي تدريس مي کرد و از دانشجويان برجستهً ايراني بود که براي امرار معاش در خارج از کشور حتي حروفچيني هم کرده است. در برلن روزنامه پيکار را تاسيس نمود و با محافل کمونيستي آشنا شد و گروهي از جوانان تحصيل کرده را با دنياي کمونيزم آشنا ساخت. دکتر اراني پس از مراجعت به ايران روزنامه دنيا را منتشر ساخت که مطالب تئوريک در آن نشر مي يافت. و هسته مرکزي کمونيستهاي ايران را رهبري مي کرد که مورد تعقيب قرار گرفت و به زندان افتاد و با گروه 53 نفر در دادگستري محاکمه و به ده سال زندان محکوم گرديد.
دکتر اراني از نظر معلومات فرد برجسته اي بود که به علت عقايد سياسي خود حتي در زندان از تعليم اصول مارکسيسم خودداري نکرد. او را مدتها به زندان مجرد فرستادند و سرانجام در سال 1318 در سن 44 سالگي به علت ابتلاء به بيماري تيفوس درگذشت. بعد از شهريور 20 که حزب توده تاسيس شد از دکتر اراني به عنوان رهبري که در راه اشاعه افکار خود جان باخت تجليل کرد. روز 15 مهر 1327 که شاه در دانشگاه مورد سوء قصد قرار گرفت توده ايها در آرامگاه اراني اجتماع کرده بودند و قصد حمله به تهران را داشتند که با انتشار خبر زنده ماندن شاه برنامه آنها بهم خورد. توده ايها اعتقاد دارند که دکتر اراني را در زندان کشته اند و مخصوصا او را به اتاقي برده اند که قبلا بيمار تيفوسي در آنجا بوده است. بعضي از پيروانش مي گويند اگر از بين نمي رفت و بعد از شهريور 20 رهبري حزب توده را بر عهده داشت شايد حزب در دامن شوروي نمي افتاد و چنين سرنوشتي نداشت. نوشته هاي رهبران حزب توده حاکي است که کامبخش و کيانوري ماًمورين شوروي بودند و دستورات روسها و ( کا - ژ - ب ) را بي چون و چرا اجراء مي کردند.
مشاهير تركهاى ايران: ارفع الدوله ميرزا رضا خان
پرنس ارفع الدوله ميرزا رضاخان دانش پسر حسن صراف تبريزى. پدرش شغل صرافى مختصرى داشت و خودش هم مىگويند در اول شاگرد صراف بوده و بعدها مدتى بعنوان تحصيل په تهران آمده بعد به تفليس رفت. در آن موقع كه ميرزا محمودخان علاالملك قونسول ژنرال تفليس بود او هم در قونسولخانه مشغول خدمتى شد و در سال 1305 جزو سفارت پطرزبورگ شد در سفر دوم ناصرالدين شاه(1295) به فرنگستان او هم جزو ملتزمين ركاب بود و بعد از اين سفر قونسول ژنرال تفليس گرديد. بعداز مدت زيادى كه در تفليس بود در حدود سال 1313 از طرف دولت ايران سفير پطرزبورگ شد و بعداز دو سال ماموريت نمايندگى دولت ايران در ممالك اسكانديناوى هم علاوه بر شغل او گشت در سال 1316 از طرف دولت ايران نماينده مجلس صلح لاهه گرديد و گويا بعداز اين سفر به لقب پرنسى از طرف دولت ايران ملقب شد. در سال 1317 كه مسئله استقراض دولت ايران از روس پيش آمد ارفع الدوله هم از اين مسئله خيلى صاحب ثروت گرديد و مىگويند اميدوارى امين السلطان در دربار روس بيشتر به واسطه ارفع الدوله بود
يكى از موثقين مىگويد كه در موقع سفارت اسلامبول كه ارفع الدوله داشت روزى در هنگام تماشا دادن موزه خود قلمى را كه به طلا گرفته بود نشان داد و گفت اين همان قلمى است كه قرض ايران را امضا كرده است در سال 1319 از سفارت پطرزبورگ معزول و سفير اسلامبول شد. در موقع سفارت اسلامبول هم خيلى ترقى كرد و ثروت كاملى جمع نمود و بسيار طرف توجه سلطان عبدالحميد سلطان مخلوع عثمانى گرديده بود. الى سال 1327 اين ماموريت او طول كشيد و در همان سال معزول شد و به موناكو رفت و در آنجا خانه قشنگى ساخت و با كمال راحتى زندگى مىنمود تا در 18 شعبان 1331 به تهران آمد و پس از دوماه وزير عدليه شد. اين ماموريت بيش از يك سال طول نكشيد كه به اروپا مراجعت كرد (عنوان مرخصى سه ماهه بردن نشان قدس براى شاهزاده موناكو بود) در اين سفر در ايران مبلغ پنجاه و شش هزار تومان بهر نحوى بود به عنوان تتمه طلب از دولت ايران دريافت كرد. وى پدر سرلشگر حسن ارفع, رئيس ستاد ارتش ايران بعد از شهريور 1320 خورشيدى مىباشد
مشاهير تركهاى ايران: مخبرالدوله حسينقلىخان
پسر عليقلى خان مخبرالدوله پسر رضاقلى خان متخلص به هدايت. سن او متجاوز از هفتاد سال بود. اغلب ايام در ادارة تلگرافخان مستخدم بود. در زمان مخبرالدوله پدرش نيز او كفالت امر تلگرافخانه را مىكرد. در اواخر سلطنت مظفرالدين شاه(1323) كه محمد ولى خان سپهدار اعظم تلگرافخانه را از دولت اجاره كرد مخبرالدوله از تلگرافخانه منفصل گرديد. مخبرالدوله اخلاقا برخلاف تمام فاميل خود بود. برادرهاى مخبرالدوله مخصوصا مرحوم مرتضى قلى خان صنيع الدوله كه اول شخص عالم و متجدد ايران و از جهتى نيز مىشود گفت موسس آزادى ايران بود و نيز مهديقلى خان مخبرالسلطنه و حتى پسرهاى خود مخبرالدوله بكلى برخلاف مسلك پدر آزاديخواه و طرفدار وضع جديد بودند و ليكن مخبرالدوله طرفدار سلطنت مستبده و اوضاع دربارى قديم و بهمين جهت بود كه در سال 1326 كه محمد على ميرزا مجلس را منفصل كرد مخبرالدوله را وزير پست و تلگراف كرد . بالاخره مخبرالدوله با اينكه بزرگترين شخص در فاميل خود بود ولى بعلت اخلاق فوق الذكر در فاميل خود و در نزد ساير احرار درجة عالى حائز نبود
مشاهير تركهاى ايران: مخبرالسلطنه هدايت
حاجى مهديقلى خان مخبرالسلطنه پسر عليقلىخان مخبرالدوله پسر رضا قلى خان هدايت. در حدود چهارده سالگى براى تحصيل به برلين مسافرت كرده در خانوادة يكى از پروفسورهاى مستشرق به نام ديتريش كه عربى دان بوده است توقف كرد و مدت نه سال در برلين مشغول تحصيل بود و پس از آن به ايران مراجعت كرد. اول در تلگرافخانه مستخدم و بعد در حدود 1315 رئيس گمركات آذربايجان گرديد در حدود سال1319 با آقا ميرزا على اصغرخان اتابك اعظم سفر مفصلى به اروپا و آمريكا و چين و ژاپن و هند نمود. بعداز مراجعت از اين سفر مدتى بى شغل و مشغول تاليف كتاب فوائد الترجمان كه مكالمه و لغت زبان فرانسوى است و كتاب ديگر كه راجع به جغرافى است بود. به زبان آلمانى مسلط بود و انگليسى را هم مى دانست در اواخرسلطنت مظفرالدين شاه يعنى 1322 رئيس مدرسه نظامى تهران گرديد. وى از اشخاصى بود كه در زمان مظفرالدين شاه هميشه در پى فرصت براى بيدار كردن مردم بود.در سال 1326 به حكومت آذربايجان منصوب و در همان سال كه مجلس توپ بسته شد همراهيهاى زياد با مليون تبريز كرده خود به برلين مسافرت نمود و قريب يك سال در آنجا اقامت داشته و پس از غلبة مليون و فتح تهران به اصرار و درخواست خود آذربايجانيها دومرتبه والى آذربايجان شد در سال 1335 از تهران به سمت وكالت در مجلس چهارم انتخاب گرديد و در سال 1336 در كابينة شاهزاده عبدالمجيد ميرزاى عين الدوله وزير عدليه شد
مشاهير تركهاى ايران: پرنس ارفع الدوله دانش
پرنس ميرزا رضا خان ارفع الدّوله متخلص به دانش (پرنس صلح) در سال 1270 قمري در تبريز متولد گرديد. پدر وي حاج شيخ حسن معروف به مهاجر ايرواني از جمله مهاجريني بود که پس از جنگهاي ايران و روس از ايروان به تبريز مهاجرت کرده بودند. ارفع پس از قدري تحصيل در تبريز به سمت منشيگري يک نفر تاجر به اسلامبول رفت. در آن شهر قدري فرانسه و انگليسي ياد گرفت. از اسلامبول به قفقاز رهسپار گرديد. طرف توجه علاءالملک ژنرال قونسول تفليس واقع، بالاخره مترجم قونسولگري ايران در تفليس شد. در سال 1296 رساله اي به نام "رساله رشديه" در نواقص الفباي عربي و طريق اصلاح آن نوشت و به چاپ رسانيد. انتشار اين کتاب در آن زمان تا اندازه اي اسباب شهرت و ترقي وي گرديد تا به وزير مختاري ايران در پطرسبورگ نايل گرديد. در سال 1899 ميلادي براي جلوگيري از جنگ، کنفرانسي در شهر لاهه از نمايندگان دول مختلف تشکيل گرديد. انعقاد اين کنفرانس از طرف علاقمندان به صلح با خوشوقتي تلقي شد. صلح دوستهاي دنيا تصور مي کردند با اين اقدام صلح عمومي استقرار خواهد يافت. ارفع الدوله از طرف دولت ايران به نمايندگي در اين کنفرانس انتخاب گرديد و يک مثنوي به نام "مثنوي صلح" سرود و آن را به تمام سلاطين و رؤساي جمهور ارسال داشت.
کنفرانس اگر چه نتوانست صلح عمومي را حفظ کند، ولي اقداماتي کرد که براي بشريت خالي از فايده و اهميت نبود. اصولاً تشکيل يک کنفرانس تنها به منظور حفظ صلح از نمايندگان دول بزرگ و کوچک خود امري مهمّ و زيبا بود. به همين جهت مثنوي صلح ارفع الدوله نماينده يک دولت ضعيف آسيايي، در اثر تبليغ خود شاعر و باب روز بودن موضوع آن، محل توجه واقع شد و به چند زبان ترجمه گرديد. انجمن صلح بلژيک پنج مجسمه از ارفع الدوله تهيه کرد و به دارالفنون لوون، به انجمن صلح بلژيک، به دبستان دانش (اين دبستان را خود ارفع الدوله تأسيس کرده بود) طهران، به گالري صلح دانشگاه مناکو و به انجمن صلح بين الملل پرنس آلبرت در مناکو فرستاد. دارالفنون لوون از بلاد بلژيک به وي عنوان دکتري در ادبيات شرقي و انجمن صلح پاريس به وي لقب "پرنس صلح" داد. خلاصه در ظرف مدتي کم، صاحب ترجمه ما در اثر انتشار يک اثر در يک موقع مناسب، معروفيت کامل، بلکه جهاني پيدا کرد. علاقه مندان به صلح مي خواستند از يک نفر تقدير کنند، قرعه اين فال را به نام او زدند. باري، پرنس ارفع غير از مثنوي صلح، متجاوز از ده رساله منظوم و منثور در السنه فارسي و ترکي و فرانسه منتشر کرده است. صورت مفصل آن رسالات در کتاب "ارفع نامه" که منبع تحقيق ما در اين فصل بوده مندرج است. ارفع الدوله در نزد آزاديخواهان حسن وجهه نداشت؛ چه در سال 1317 قمري که وزير مختار ايران در دربار تزار بود به وساطت او دومين قرضه ايران از روس به مبلغ چهل و پنج کرور منات با ربح صدي پنج به شرط اينکه تا دولت ايران اين قرضه را نپرداخته است از دولت ديگري قرض نگيرد و گمرک هاي شمالي گرو آن باشد، انجام يافته بود. چنانکه معلوم است اين قرضه مصروف مسافرت مظفرالدين شاه شد و جز خسارت از آن نتيجه اي حاصل نشد. آزاديخواهان او را مسئول اين وام شوم مي دانستند و همچنين تصور مي کردند که وي دولت عثماني را وادار کرده است که ميرزا آقا خان مدير روزنامه ناله ملّت را اخراج نمايد. پرنس ارفع پس از مشروطيت چند بار سفير و دو مرتبه وزير شد و هفت سال تمام نماينده اول ايران در جامعه ملل بود. شعر او متوسط بود. به گفته خودش فتح الله شيباني شاعر بزرگ و معروف او را به خط شعر انداخته است. اين دو نفر با همديگر مکاتبات ادبي و شعري داشته اند. شيباني قصيده اي در مدح ارفع الدّوله سروده است که بيت اول آن را در اينجا مي آوريم: دانش از تبريز و حسن از گرج خيزد در جهان-حبّذا شهري که دارد حسن و دانش توأمان منظور او از شهري که حسن و دانش را توأمان داشته است، تفليس است که دانش در آن اقامت داشته است.
حال قدري در خصوصيات اين مرد که مدت ها متصدي مقامات بزرگ بوده است وارد شويم. ارفع الدّوله اهل تظاهر و خودنمايي بود. هر چه مي کرد آن را به رخ ديگران مي کشيد و از آن به نفع خود حداکثر استفاده را مي برد. خود را براي دولت ايران و رجال درباري عنصري لازم معرفي مي نمود. به زور تبليغ با شعر متوسّط خود را اوّل شاعر، با نثر متوسّط اوّل نويسنده، با فکر متوسّط اوّل متفکر و صاحب نظر قلمداد ميکرد و در اين امر موفق شده بود. حتي به ارباب جرايد پول مي داد تا از او تعريف کنند. عکس وي که او را غرق در نشان هاي مختلف چندين دولت نشان ميدهد خود نشاني از روحيه اوست. ارفع الدوله حس کرده بود که در ايران بزور نشان همه چيز را مي توان از پيش برد. اين بود که از بيست و يک دولت، بيست و يک نشان داشت و به آن نشانها تفاخر مي کرد. در هر حال از هر چيز، از شعر، علم، نشان، مجسمه، کتاب به نفع خود استفاده مي کرد. در وزارت خارجه ايران از اين قسم مأمورين زياد هستند. حل به محاسن وي مي پردازيم. در موقعي که رجال ايران اهميتي به علم و سواد و معلومات نمي دادند، وي سعي داشت خود را با سواد معروفي کند و نسبت به علم و معلومات اظهار خضوع و خشوع مي کرد. در موقعي که هيچ کس به ملّت و تربيت آن توجه نداشت، وي مدرسه باز مي کرد و معارف را ترقي مي داد. در موقعي که رجال ايران به بسياري از معاني بيگانه بودند، وي آن معاني را درک مي کرد و آنها را به خود نسبت مي داد. خلاصه ارفع الدّوله خامد نبود. نشاط داشت. ميخواست منشاء اثر باشد. وي جزو کساني است که معارف جديد را در ايران رواج داده اند و توجه به آن را به اصطلاح مد نموده اند. توجه او به الفباء هم در اثر اين روحيه بوده است. وي در اين باب از پيروان ميرزافتحعلي آخوندوف، متفکر آذربايجاني است.
ذيل
مي گويند از پرنس پرسيدند که خانواده شما از کجا شروع مي شود. در جواب مي گويد از خودم. مي گويند از وي پرسيدند که اين همه نشان را چطور به دست آورده ايد؟ در جواب گفت: در عوض چهل سال حقوق از دولت ايران گرفتن و کسب تشخّص و مال کردن از آن. پرنس در مثنوي طول عمر اثبات کرده است که عمر طبيعي صد و بيست سال است و مي گفت که تصميم گرفته ام صد و بيست سال عمر کنم. يکي از ظرفاي طهران گفته بود " اين ترک حالا با سن خود به ما پز مي دهد. " پرنس ميرزارضاخان هر سال سلطان احمد شاه و ايرانيان معتبر را براي خوردن غذاي ايراني و آش رشته به دانشگاه مناکو دعوت مي کرد. دانشگاه مناکو خانه ارفع بود. آن موقع فرهنگستان اين کلمه را براي دارالفنون انتخاب نکرده بود. يکي از پسران وي، سرهنگ ابراهيم ارفع بود که از هواپيما افتاد و فوت شد. ديگري سرتيپ حسن ارفع است که مدتي رئيس ارکان حزب ايران بود. در اثر فشار روس ها در ايام زمامداري قوام السلطنه مقارن نهضت خود مختاري آذربايجان از کار بر کنار شد و بلافاصله توقيف گرديد. وي مخالف پيشه وري و نهضت او بود. براي جلوگيري از آن قشوني به آذربايجان فرستاد که در شريف آباد قزوين از طرف روسها متوقف شد. با اين وصف دست از فعاليت نکشيد. کاري کرد که دامنه نهضت به جاي ديگر نکشد. به اصطلاح دور پيشه وري ديواري از قواي مسلح کشيد و به ناراضيان از انقلاب آذربايجان مادة و معنا کمک کرد.